سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای بندگان خدا، برادر باشید ! مسلمان، برادرمسلمان است، به او ستم نمی کند، او را وا نمی گذارد و او راتحقیر نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
زورخانه - منوچهر عطاءالهی
پیوندها
 

441- عفو زن زناکار
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

زنى در زمان عمر بن خطاب اعتراف به زنا کرد و اصرار داشت تا حد زنا بر او جارى گردد تا از عذاب الهى در آخرت در امان باشد عمر نیز به عقوبت زن فرمان داد ولى امام على (علیه السلام ) به عمر فرمود:
از او بپرسید چرا زنا کرده و در چه شرایطى تن به این گناه داده و آن را مرتکب شده ؟ زن گفت : در بیابان تشنه و در راه ماندم . از ور خیمه اى دیدم ، وارد خیمه شدم و از مردى که آنجا بود تقاضاى آب کردم آن مرد آب به من نداد و قصد گناه داشت از این رو من از خیمه بیرون آمدم .
اما بار دیگر تشنگى مرا بى تاب کرد به گونه اى که چشمانم سیاهى مى رفت در این حالت مجبور شدم تا به گناه تن دهم امام على (علیه السلام ) فرمود: این همان مورد اضطرار است که در قرآن کریم حد از آن برداشته شد. او را رها کنید.(516)

442- آزار پیامبر (ص )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

عروة بن زبیر از جدش نقل مى کند، که مردى در حضور عمر بن خطاب به على بن ابیطالب (علیه السلام ) جسارت کرد، عمر به او گفت : صاحب این قبر را مى شناسى (اشاره به قبر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ) او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب و على (علیه السلام ) نیز پسر ابیطالب بن عبدالمطلب است ، جز به نیکى نام على (علیه السلام ) را مبر اگر از او عیب جویى کنى و جسارت و بدگوئى او را کنى این را (اشاره به قبر شریف پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ) در قبرش آزار کردى (517)

443- کیفر مردى گستاخ و بى ادب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

روزى خالد با یارانش در اراضى خود امام على (علیه السلام ) را دید و به آن حضرت جسارتى کرد، حضرت خالد را از اسبش پائین آورد و او را به سمت آسیاى حارث بن کلده کشاند و میله آهنى آن سنگ آسیاب را بیرون آورد و مثل طوق بر گردن خالد حلقه کرد، خالد حضرت را سوگند داد تا او را رها کند، در حالى که آن میله همانند حلقه اى برگردن او بود نزد ابوبکر وارد شد، ابوبکر آهنگران شهر را دستور داد تا آن حلقه سنگین را از گردن خالد بیرون کنند، لیکن آنها نتوانستند، پیوسته این آهن همانند قلاده اى برگردن او بود، آهنگران گفتند این راهن را که بصورت حلقه اى بر گردن توست فقط با حرارت آتش مى توان باز کرد از طرفى هم خالد تحمل حرارت شدید آتش را نداشت ، چرا که یقینا با آن حرارت به هلاکت مى رسید. مردم نیز با دین قلاده برگردن خالد بن او مى خندیدند، خالد صبر کرد تا على (علیه السلام ) از سفر خود مراجعت کرد، پس ‍ جماعتى نزد امام رفتند و شفاعت خالد را کردند، آن حضرت نیز قبول کرد، لذا امام آن طوق آهنى را مثل خمیر پاره پاره کرد و بر زمین ریخت (518)

فصل چهارم : حکومتدارى امام على (ع )
444- همکارى اقوام و فامیل با یکدیگر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

عصر خلافت حضرت على (علیه السلام ) بود، ماجراى شورش اصحاب جمل پیش آمد. على (علیه السلام ) با همراهان خود از مدینه به سوى بصره براى سرکوبى شورشیان حرکت نمود. هنگامى که به سرزمین ربذه رسیدند مردى از قبیله محارب به حضور على (علیه السلام ) آمد و عرض ‍ کرد: اى امیرمؤ منان ! من در رابطه با فامیل خود، تاوانى را به عهده گرفتم وقتى که نزد بعضى از آنها رفتم و تقاضاى همکارى و کمک نمودم کمک من کردند و گفتند: ما خودمان سخت در مضیقه زندگى هستیم ، اى امیرمؤ منان ! به آنها امر کن که با من همکارى کنند و مرا کمک نمایند
امام على (علیه السلام ) از او پرسید: آنها کجا هستند؟! آن مرد گروهى از آنها را که از دور پیدا بودند نشان امام (علیه السلام ) داد و گفت : عده اى از آنها، اینها هستند.
امام على (علیه السلام ) که بر مرکب سوار بود، به سرعت نزد آنها رفت به گونه اى که اصحاب و اطرافیان امام على (علیه السلام ) به سختى به آن حضرت رسیدند.
امام على (علیه السلام ) وقتى به آنها رسید، سلام کرد و از آنها پرسید: چرا با رفیق خود همکارى نمى کنید؟ آنها از آن مرد و او نیز از قوام خود در حضور حضرت على (علیه السلام ) شکایت کردند. امام على (علیه السلام ) درباره پیوند خویشاوندى و وظایف خویشان نسبت به همدیگر چنین فرمود: هر کس باید به خویشانش پیوند گرم داشته باشد و خویشان از دیگران سزاوارتر به همکارى و کمک هستند به خصوص در آن هنگام که خویشان در فشار زندگى قرار گرفتند زیرا خویشانى که با یکدیگر پیوند دارند و به همدیگر همکارى و کمک و گذشت مى کنند به پاداش آن مى رسند ولى اگر رشته خویشى را قطع نمایند گرفتار بار سنگین مجازات خواهند شد.
آنگاه آن حضرت مرکب خود را حرکت داد و به جاى اول خود بازگشت .(519)

445- عامل هلاکت زودرس
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

روزى امیرمؤ منان على (علیه السلام ) خطبه مى خواند و در ضمن آن فرمود:
اعوذ بالله من الذنوب التى تعجل الفناء پناه مى برم به خداوند، از گناهانى که موجب زودرسى هلاکت خواهند شد.

عبدالله بن کواء (منافق سرشناس عهد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) که بعدها رئیس گروه گمراه خوارج شد) بلند شد و گفت : اى امیرمؤ منان (علیه السلام ) آیا گناهانى که موجب مکافات زودرس است وجود دارد؟
امام على (علیه السلام ) فرمود: آرى ، واى بر تو، و آن گناه قطع رحم (بریدن پیوند از خویشاوندان ) است ، چه بسا خاندانى هستند با اینکه از حق دورند ولى بر اثر همکارى و خدمت به یکدیگر به گرد هم آیند و همین کار موجب مى شود که خداوند به آنها روزى مى رساند و چه با افراد پرهیزکارى که تفرقه و درگیرى افراد خاندانشان و قطع رحم بینشان موجب مى شود که خداوند آن ها را از روزى و رحمتش محروم سازد.(520)

446- وقت بیکارى برو مسجد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

دو یا سه روز قبل از ضربت خوردن على (علیه السلام ) بدست ابن ملجم لعنة الله علیه - حضرت امیر (علیه السلام ) در بازار کوفه مى رفت که به ناگه ابن ملجم را دى . حضرت به او فرمود: ابن ملجم کجا مى روى ؟ (البته حضرت مى دانست تمام هم او آن زن ملعونه است ) ابن ملجم پاسخى داد که نشانه بیکارى او را داشت . لذا حضرت به او فرمود: وقت بیکارى به مسجد برو(521).

447- کریم بامروت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از کتب اهل تسنن روایت شده که عرب فقیرى به خدمت حضرت على (علیه السلام ) شرفیاب شد و از آن حضرت درخواست کمک نمود. حضرت به او فرمود: به خدا قسم در خانه چیزى نداریم . فقیر گفت : به خدا قسم اگر ناامیدم کنى خداوند روز قیامت از شما نمى گذرد.
حضرت على (علیه السلام ) به شدت گریست ، آنگه به قنبر دستور داد: زره مرا بیاور و به این عرب ده . سپس به فقیر فرمود قدر آن را بدان که من با این زره در مقابل دشمنان ایستاده ام و پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم را خوشحال کرده ام . قنبر عرض کرد: یا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) قیمت این زره بیست درهم است و این مقدار براى یک فقیر زیاد است .
حضرت فرمود: اى قنبر اگر به اندازه دنیا طلا و نقره داشته باشم در صورتى خوشحال مى شوم که آنها را در راه خدا صدقه دهم و خدا قبول کند. چون که خداوند از نعمتهاى خود سؤ ال خواهد نمود.(522)

448- اسم اعظم خداوند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

براءبن عازب مى گوید: بر امیرمؤ منان على (علیه السلام ) وارد شدم و آن حضرت را به خدا سوگند دادم که مرا به اعظم اسمایى که خداوند رحمان ، جبرئیل را به ارسال آن مخصوص داشت و او رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حضرت شما را مخصوص گرداند مرا مطلع فرمایید.
حضرت فرمود: اگر سؤ ال تو نمى بود من اراده داشتم تا وقتى که آنرا در لحدم نهاده شوم پوشیده بدارم . سپس حضرت فرمود: هر گاه خواست خداوند را به اسم اعظمش بخوانى ، شش آسه اول سوره حدید (بعد از بسم الله الرحمن الرحیم ؛ تا؛ و هو علیم بذات الصدور) و آخر سوره حشر از (هو الله الذى لااله الا هو تا آخر سوره را بخوان ) بعد از آن مى گویى : یا من هو کذلک افعل بى کذا و کذا (حاجت خود را بخواه ) که سوگند به خداوند اگر بر شقى بخوانى سعید مى گردد. براء گفت : یا على ! قسم به خدا من آنرا براى امور دنیا نمى خوانم . امام على (علیه السلام ) فرمود: همین صواب است . رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مرا هم این چنین وصیت فرمود جز اینکه مرا امر کرد که خدا را بدان در کارهاى بزرگ و دشوار روزگار بخوانم .(523)

449- کمترین ها!!
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

سلیم بن قیس مى گوید: از امام على (علیه السلام ) شنیدم که مردى به حضورش آمد و این سه سؤ ال را کرد:
1- کمترین چیزى که انسان به آن مؤ من مى شود؟
2- کمترین چیزى که انسان به خاطر آن کافر مى گردد؟
3- کمترین چیزى که انسان به خاطر آن گمراه مى شود؟
امام على (علیه السلام ) فرمود: کمترین چیزى که انسان به وسیله آن مؤ من مى شود آن است کخ خداوند خود را به او بشناساند، و انسان به اطاعت از خدا اقرار کند و سپس خداوند، پیامبرش را به او شناساند و او به اطاعت تاز پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اقرار نماید و هم چنین خداوند امام و حجتش را در زمین و گواهش را بر مردم (یعنى امام را) به او معرفى کند و او به اطاعت از امام اقرار نماید.
سپس حضرت ادامه داد: کمترین چیزى که انسان به خاطر آن کافر مى شود آن است که چیزى را که خداوند نهى کرده گمان کند که انجام آن رواست و این پندار را رد دین خود قرار دهد (بدعتگزار گردد) و به این عقیده باقى بماند و خیال کند که آنچه را (به پند او) خدا دستور داده ، باید خدا را بر آن اساس پرستش کرد در صورتى که چنین کسى شیطان را مى پرستد.
و کمترین چیزى که انسان به خاطر آن گمراه مى شود: آن است که حجت و گواه خدا بر بندگانش را نشناسد. یعنى آن امامى را که خداوند به اطاعت از او دستور داده و رهبریش را واجب کرده نشناسد.
سلیم مى گوید: عرض کردم : اى امیرمؤ منان ! آن حجت و گواهان الهى را براى من تعریف کن !
امام على (علیه السلام ) در پاسخ فرمود: آنها کسانى هستند که خداوند (اطاعت ) آنان را (در قرآن ) قرین اطاعت خود و پیامبرش قرار داده و فرموده است :
یا ایها الذین آمنوا اطیعو الرسول و اولى الامر منکم اى کسانى که ایما آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و اطاعت کنید صاحبان امر را
(524).
عرض کردم : اى امیرمؤ منان ، خدا مرا فدایت کند این مطلب را روشن تر بیان کن . حضرت فرمود: آنها (صاحبان امر) کسانى هستند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در آخرین خطبه اش ، در روز رحلتش ‍ فرمود:
همانا من دو چیز را در میان شما مى گذارم که پس از من تا وقتى که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نشوید. کتاب خدا و عترت من که خاندان من هستند. زیرا خداوند لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند؛ مانند این دو انگشت ؛ سپس امام دو انگشت اشاره خود را بهم چسبانید و...
آنگاه فرمود: فتمسکوا بهما لاتزلوا و لا تضلوا و لا تقدموهم فتضلوا؛ پس به هر دوى اینها چنگ زنید تا لغزش نکنید و گمراه نگردید و از آنها جلو نیفتید که گمراه خواهید شد
(525).
و در روایت از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: سوگند به خداوندى که جان من در دست اوست اگر کسى عمل هفتاد پیامبر را انجام دهد هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر این که برادرم على (علیه السلام ) را دوست داشته باشد.(526)

450- واضع علم قواعد عربى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

روزى ابوالاسود دئلى خدمت على (علیه السلام ) رسید، دید آن حضرت به فکر فرو رفته است . ابوالاسود مى گوید: به آن حضرت عرض کردم : یا امیرالمؤ منین درباره چه چیزى فکر مى کنید؟ فرمود: در شهر شما شنیدم کسى قرآن را غلط مى خواند مى خواهم کتابى درباره ریشه هاى ادبیات عربى پدید آورم .
عرض کردم : اگر این لطف را بفرمایید ما را زنده کرده اید و زبان عربى براى ما باقى خواهد ماند ابوالاسود مى گوید: پس از چند روز وقتى به حضور امام رسیدم صحیفه اى را به من داد که در آن نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم کلام عرب سه قسم است : اسم و فعل و حرف .
اسم چیزى است که از مسمى خبر مى دهد، فعل از حرکات ...
سپس به من فرمود: دنبال آن را بگیر و چیزهایى که به نظرت مى رسد بر آن اضافه کن .
سپس ادامه داد: اى ابوالاسود: اسم ها نیز سه نوع هستند: ظاهر و مضمر و چیزى که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابولاسود گفت : از سخنان حضرت چیزهایى گرد آوردم و به نظر حضرت رساندم از جمله حروف ناصبه بود (انّ،انّ،لیت ، لعل و کان ) وقتى حضرت این حروف را دید فرمود: چرا لکن را ترک کردى ؟ عرض کردم : در ردیف اینها به شمار نمى آورم . حضرت فرمود: چرا در ردیف آنهاست . باید آن را نیز در ردیف آنها ذکر کنى .(527)


کلمات کلیدی: غدیر شناسی


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/12/20:: 1:4 عصر     |     () نظر


www.b-a-h-a-r-2-0.sub.ir رفتن به بالای صفحه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن